خب بعد از چند هفته به شدت پرتنش سلام. 

اومدم به صفحه‌م تو بیان و دیدم که کلی آپدیت جدید هست که باید خودم رو بهشون برسونم. شروع کردم به خوندن تک تکشون. دروغ نیست اگه گفته باشم تو سال جدید وجود این خونه برای من یه موهبت الهی بوده. از همه نظر. پیدا کردن آدم‌های جدید. تلاش برای برقراری ارتباط بعد از سال‌ها رکود ارتباطی در دنیای واقعی و بالاخره حرف زدن و حرف شنیدن. سال‌ها بود که با تنها کسانی که حرف می‌زدم تصویر خودم تو آینه بود و اون تیکه از سقف بالای تختم و سگ سیاه افسردگی و آدم‌های خیابون یک طرفه و شلوغ ذهنم. ولی تصمیم به برگشتن به این فضای وبلاگ خیلی خیلی برام موثر بود تو شکوندن اون پوسته‌ی سخت. حس می‌کردم بچه جوجه‌ی به شدت ضعیفی هستم که اشتباهی تو یه تخم اژدها گیر افتادم و توان شکوندنِ اون پوسته ضخیم و سخت رو ندارم و این وبلاگ برام شد مثل یه چکش! حالا بعد از این چند هفته پرتنش اومدم و دیدم که فرهان یه چالش گذاشته. چالشی که اتفاقا برای خودم تایمینگش عالیه.

چرا؟

چون این ماه به خاطر زیاد بودن لحظه‌های پرتنش و استرس و فشار، پنج روز زودتر از زمانی که باید پریود شدم.

چیزی که احتمالا خیلی از دخترا تجربه‌ش کردن. جلو یا عقب افتادن زمان پریود بخاطر شرایط روحی یا جسمی پرتنش که عموما با درد و خونریزی بیشتری هم همراهه.

اولین مواجهه من با پریود مواجهه خوبی نبود. زودتر از زمان تصور پریود شدم و از نظر ذهنی و حتی جسمی براش آماده نبودم. مواجهه اولم با خون، ترسناک بود. اصلاً برام قابل هضم نبود. تا رفتم از اون شوک اولیه دربیام، با پدیده نوار بهداشتی مواجه شدم که به کل شبیه یه جسم فضایی بود. تصور کن یه کلاه خیلی خیلی سنگین گذاشتی رو سرت و لحظه شماری می‌کنی برش داری تا بتونی نفس بکشی! به اون کلافگی فکر کن که مجبوری هر ماه به مدت هفت روز اون کلاه سنگین رو تو گرما و سرما تحمل کنی و جوری رفتار کنی که انگار چنین چیزی روی سرت نیست! با اون جسم فضایی نمی‌تونستم درست راه برم یا بشینم. یه جورایی نمی‌دونستم با خودم و بدنم چیکار کنم! یادمه اولین بار از فکر اینکه هر ماه به مدت یه هفته باید یه چنین چیزی رو تو خودم تحمل کنم و باهاش راه برم و زندگی نرمال و عادی داشته باشم و حتی مدرسه هم برم پنیک کرده بودم. ولی این فقط ظواهر قضیه بود و در بطن ماجرا قرار بود دردهایی رو با عصب‌هایی از بدنم تجربه کنم که تا قبلش حتی نمی‌دونستم چنین جاهایی اصلا وجود دارن! و در کنار همه‌ی این‌ها، پارتی که نه مدرسه و نه آدم‌های اطرافم براش آماده‌م نکرده بودن، تغییرات خلق‌وخو و حالات مختلف روحی و روانی‌ای بود که بهم می‌داد.‌

حالا به همه اینها مقوله مهمِ پنهان کردن رو هم اضافه کن.

خوشبختانه تو یک الی دو دهه پیش فضاهایی مثل خونواده، فامیل، دوستان و در کل اجتماع پذیرش بهتری نسبت به امر پریود پیدا کرده، ولی یادمه اون تایمی که پریود شده بودم، تقریباً غیر از مامانم همه معتقد بودن پریود امری پنهان کردنیست! مدرسه‌ای داشتم که مدیرش می‌گفت ماه رمضونا پاشید سحر بخورید که پدر یا برادرتون نفهمه پریودید! حتی الان تو شرکت همکارم می‌گفت سختشه تایم پریودی بره دستشویی چون می‌ترسه صدای باز کردن نوار بهداشتی بره بیرون و نمی‌دونه ری‌اکشن باقی بچه‌ها به این داستان چیه که البته در دنیای بیرونِ این مجازی خیلی هم قابل درکه! (کلاً هم دو تا دختریم تو شرکت!)

این متن برای این نیست که بگم تو تایم پریودی هوای خانم‌ها رو داشته باشید و از این دست صحبت‌ها که همه‌ی این سال‌ها شده. بحثم اینه که چرا اصلا پریود باید انقدر چیز عجیبی باشه؟ چرا انقدر غیر عادیه!؟ خود پریود به خودی خود کلی بار روانی و جسمی وارد می‌کنه به شخص، چرا باید یه بار اجتماعی و بیرونی این‌چنینی روش وجود داشته باشه؟ چرا باید اصلا نیاز باشه برای اثبات عادی بودنش انقدر در موردش حرف بزنیم که از زیادیِ تلاشمون، از حالت عادی بودن دربیاد!؟

چرخه هورمونی زنان چیز جالب و عجیبیه. من یه مدته که از یه اپلیکیشن خیلی جالب و دوست‌داشتنی استفاده می‌کنم به اسم ایمپو که این چرخه رو دنبال می‌کنه برای هر شخص و خیلی مفیده برای تِرَک کردن (فارسی کِیلی کِیلی کم!) روند سلامت این سایکل تو بدن. احتمالا شما هم از نرم‌افزارهای مشابهش استفاده کردین و می‌کنین. یه نکته‌ای که وجود داره تو ایمپو اینه که میاد و میگه با توجه به اینکه در چه روزی از این چرخه هستی، وضعیت ذهنی، عاطفی و فیزیکیت چطوره و اون روزت از ماه رو چطور بگذرونی احتمالا بهینه تر باشه برات. 

یادمه یه روز که انقدر حالم بد بود که نمی‌تونستم از تخت بیام پایین، زدم ایمپو رو باز کردم و با چنین صفحه ای روبرو شدم:

ایمپو - بیوریتم

هت‌تریک صفر! تا قبل از دیدن این صفحه فکر نمی‌کردم ممکن باشه که روزی از ماه، از هر سه لحاظ عاطفی، ذهنی و فیزیکی در وضعیت صفر قرار بگیرم! اونجا بود که به قدرت اثر این چرخه در بدن انسان پی بردم.

ولی مسئله اینجاست که اونقدری که این مسئله داره پروموت میشه درمورد خانم‌ها که آقایون و بیوریتم اون‌ها در سایه قرار گرفته. همه در مورد افسردگی دوران PMS حرف می‌زنن ولی هیچکس درمورد فشار روانی‌ای که روی آقایون به دلایل مختلف فیزیکی و غیرفیزیکی هست صحبتی نمی‌کنه. افسردگی پنهان در آقایون خیلی زیاده و حتی درصدهای خودکشی اونها هم از خانم‌ها بیشتره و کسی اون پارت رو به رسمیت نمیشناسه انگار. البته تو همین ایمپو یه بخش همدل وجود داره که از روند بیوریتم آقایون هم به پارتنرشون خبر میده و اصلا یه ایمپو برای آقایون هم داریم و این میزان احترام متقابل برای من خیلی قابل تحسینه.

ما نیاز داریم تو مسائل مربوط به جنسیت و تفاوتهای جنسیتی به یه تعادلی در اجتماع برسیم. تعادلی که ازش خیلی دوریم. به نظرم اینکه قبح حرف زدن درمورد پریود اونقدری بریزه که بشه آزادانه به همه آموزش بدیم که چیه و چطور میشه وقت بوجود اومدنش تنش روابط رو (روابط پدر و دختری، برادر و خواهری، پارتنرشیپ، حتی هم‌کلاسی و همکاری) کنترل کنیم و کیفیت روابط رو بالا ببریم، خیلی خوب میشه. اما دلم می‌خواست همین حرکت رو برای دخترا هم داشتیم. این آموزش و آمادگی که چطور میشه بعد از فعال شدن این چرخه، خودمون و زندگی رو هندل کنیم و نذاریم پریود از لحاظ احساسی کنترلمون کنه. که همه انرژی رو نذاریم سر اینکه به بقیه بگیم چقدر پریود دردناکه و ویدیوهای مسخره بسازیم که یه پسر این میزان درد رو با دستگاه نمی دونم شبیه‌ساز چی‌چی نمی تونه‌ تحمل کنه چون خیلی شدیده و این داستانا! به جاش اون انرژی رو صرف هندل کردن خودمون و بخش احساسات درون در هنگام PMS و دوران بعد از اون یعنی خودِ پریود و باقی روزهای این چرخه که رسما تو کل ماه درگیرمون می‌کنه و هنوزم خیلی هامون حتی ازش درست خبر نداریم کنیم. یه بخشی از جریان فمنیسم این سال‌ها سعی کرده بگه خانم‌ها تایم PMS و پریودیشون حق دارن عصبی، بدخلق، کارنکن، افسرده و... باشن. درسته! تغییر هورمونی همه این کارها رو با بدن ما دخترا انجام می‌ده. ولی وقتی در جایگاه کاری، اجتماعی، یا مسئولیتی قرار داریم، دلیلی بر شونه خالی کردن یا طفره رفتن نیست. حداقل در شرایطی که جسم همراهی می‌کنه. و اگر با این عناین ازش سواستفاده میشه به نظر من اشتباهه.

منظورم چیه؟ فکر می‌کنم حداقل تا جایی که جسم اجازه میده باید بتونیم اثر پریود روی خلق‌وخو رو کنترل کنیم. اثر پریود روی بخش احساسات چیزی نیست که بشه کمتر و بیشترش کرد. ولی کنترل رفتار تا یه حد و جایی باید بتونه دست شخص بمونه. و اینکه نتونستیم این رو یاد بگیریم خودش یه مسئله است. مثلا وقتی کسی عصبانیه نمی‌تونیم بگیم چون شدت عصبانیتش زیاده باید به خودش حق بده که بزنه یکی رو بکشه. یا وقتی یکی ناراحته نمی‌تونیم بهش این حق رو بدیم که در حق دیگری جنایت کنه. دختر و پسر هم نداره. نه؟

اینو چرا دارم میگم؟ چون وقتی همه جا مدام از این مورد صحبت میشه که چقدر پریود می‌تونه احساسات دخترها رو کنترل کنه یادمون می‌ره که بعضی چیزها می‌تونن خط قرمز باشن و نباید شکسته شن. اینو در حالتی دارم می‌نویسم که همین الان از شدت خونریزی به سختی سر پام و هر دو ثانیه گریه‌م می‌گیره و هر چی مسکن می‌خورم از دردم کم نمی‌شه و در حالی که حس می‌کنم نیمه دوم بدنم به من تعلق نداره و از شدت درد اعلام استقلال و خودمختاری کرده، تلفیق مزخرفی از غم و خشم هم هستم و هیچ منطقی هم براش پیدا نمی‌کنم.

گاهی واقعا باید حس و فکر رو از عمل جدا کرد. 

سخته ولی نشدنی نه!

قصد دارم بعدها اگه عمری باشه طی یه سلسله پست راجع به این جدایی عمل و حس بیشتر حرف بزنم.

تو پی نوشت هم بگم میزان اثرگذاری و درد پریود روی افراد مختلف متفاوته و ممکنه یکی هر ماه راهی درمونگاه شه و یکی اصلا نفهمه کِی پریود شده! 

ممنون از فرهان‌مون برای این چالش. ممنون که انقدر دغدغه‌منده و ممنون که می‌ذاره این هنجار از اشتباهی ناهنجار بودن دربیاد! #از_پریود_بگو